Sunday, November 30, 2014

+

سر دلم یه پیرمرد یزدی نشسته که تو هوای سرد دلش شلغم پخته می‌خواد. صبور و آروم کنار بخاری می‌شینه، شلغمش رو با دست از تو قابلمه روی بخاری برمی‌داره، آروم آروم می‌خوره و به هیچی جز شلغم توی دستش فکر نمی‌کنه. پیرمرد همه فکراشو کرده، دیگه فکری نمونده جز شلغم و حسرت و خاطره. پیرمرد یزدی درونم ازوناست که آردش رو بیخته و الکش رو آویخته، نه اینکه تا ته دنیا رفته باشه، نه. از همون اولش شهوت و آزی نداشته، کارمند اداره ثبت بوده و تو زندگی چنتا دلخوشی کوچیک داشته که فکر می‌کرده تا ابد واسش می‌مونن ولی نموندن، نشده که بمونن، شوهر کردن و رفتن و خاطره‌ای شدن که وقتی کنار بخاری داره شلغمش رو می‌خوره می‌تونه هرچقدر دلش خواست بهشون فکر کنه. پیرمرد ریشش رو می‌خارونه و به شوهراشون که دیگه حتمن تا الان اونها هم پیر شدن فکر می‌کنه. حتی تو خیالش بهشون شلغم تعارف می‌کنه اما هیچوقت نمی‌خورن، نبایدم که بخورن، واقعن درست نیست شوهری از شلغمای مردی بخوره که روزی زنشو می‌خواسته و البته که هردو این موضوع رو می‌دونند ولی پیرمرد باز هم امیدوارانه تعارف میکنه، شاید چیزی عوض شد. پیرمرد یزدی درونم ریشش رو نمی‌زنه، نه اینکه بخواد ریش بگذاره و بره پشتش قایم بشه، نه، انگیزه‌ای نداره که کوتاه کنه. پیرمرد دیگه تمایلی نداره، واسه همین ریشش دیگه در نمیاد و سالهاست نیمه‌بلند باقی مونده.
هر سال همین روزها، وقتی تازه هوا داره سرد میشه، لم میده کنار بخاری، امن‌ترین نقطه جهان، دستی به ریشش میکشه و گرم میشه. بعد به خودش میگه اگه این زمستون رو هم رد کنم، هوا که گرم شد، حتمن ریشم رو از ته می‌زنم. بخاری رو خاموش می‌کنم. شلغم رو می‌گذارم کنار و به‌جاش گوشت می‌خورم. یه گاز به شلغمش می‌زنه و ادامه میده که آره، گوشت می‌خورم، زن می‌گیرم، قرص شهوت می‌خورم و از یزد می‌رم شمال، می‌رم رشت، می‌رم انزلی، رامسر، دریاکنار. پیرمرد نوک انگشتاش رو که از خوردن شلغم خیس شده روی بخاری خشک می‌کنه و به شلغم‌های باقی‌مونده تو قابلمه نگاه می‌کنه. با این چنتا دونه شلغم آخه چطور این زمستون رو رد کنه. امروز تازه هشتم آبانه.

Thursday, November 27, 2014

+

یکی از آموزش‌های سربازی مربوط به نگهبانی دادن میشه و مثل سایر چیزهای نظامی قوانین سفت خودش رو داره. نگهبان در حالی که داره از محل نگهبانیش قدم زنان نگهبانی میده در صورتی که شخصی را از دور دید باید با صدای بلند فریاد بزند، کیست؟ بعد در صورتی که شخص مجاز به حضور در محل بوده یا در واقع آشنا باشد، باید در جواب فریاد کیست، فریاد بزند: آشنا. بعد نگهبان باید دوباره فریاد زنان بپرسد که : آشنا کیست؟ و در اینجاست که فرد غریبه باید کلمه عبور را بگوید و خودش را معرفی کند. در ماه اول سربازی برای اولین بار در یک شب زمستانی سرد و تنها که هیچ پرنده‌ای آن اطراف پرنمی‌زد، مجبور شدم با صدای بلند و از فاصله 20 متری به سربازی که به سمتم می‌آمد، بی آنکه فیلمبرداری یک فیلم عصرحجری باشد، بگویم "کیست؟" سرباز اعتنایی نکرد و به من نزدیکتر شد، برای بار دوم فریاد زدم کیــــــســــت؟ و باز هم هیچ اعتنایی نکرد، برای سومین بار فریاد زدم کیست. سرباز با نیش باز از بغلم رد شد و شل و بیخیال گفت آشنا بابا، آشنام. طبق دستور فریاد زدم آشنا کیست .. سرباز رفته بود، جوابی نیامد. با صدای آهسته از خودم پرسیدم واقعن آشنا کیست، آشنا .. هیچ آشنایی نیست.

چشمان همیشه گشنه - 62





بابلسر یه پل فلزی سفید و بزرگ داره که درست جایی قبل از رسیدن رودخونه به دریا قرار گرفته؛ ساحل رودخونه پر از قایقهای دونفره پدالی کرایه ایست. در حال پازدن همراه با پدر در وسط رودخانه گل‌آلود به ساحل نگاه می‌کنم و دایی و مامان و پسردایی‌ها رو می‌بینم که دارن بلال میخورن و برامون دست تکون میدن، برای ما هم بلال نگه داشتن تا بیایم بخوریم. تندتر پا می‌زنم. تابستان 71.
در یک عصر پاییزی و سرد و بارانی، آخرین بلالهای فصل دارند به زور روی منقلی در عشرت‌آباد برشته می‌شوند تا آخرین بازماندگان این خانه را کمی خوشحال کنند. نه فصل و هوای بلال است و نه بازماندگان دندان بلال خوری دارند. کسی منتظر بلال نیست. تندتر باد می‌زنم. پاییز 93.

Wednesday, November 26, 2014

چشمان همیشه گشنه - 61 - برگرهاوس‌ مشهد



 



1. تا همین چند سال پیش تو شهری که در محاصره کبابها و آبگوشتها قرار گرفته، پیدا کردن پیتزایی که آبگوشتی، کلفت و پرملات نباشه کار سختی بود. پیتزای ایرانی شده یا به اصطلاح پیتزای دیپ‌دیش آمریکایی مطابق سلیقه کبابخور مشهدیها بود و این کار تا جایی پیش رفته بود که پیتزا پونک کیکی چندلایه را که بجان خودم هفت سانت ضخامت داشت، بجای پیتزا به مشتری می‌داد که در آن، مرغ و گوشت پریشان، نخودفرنگی و کالباس نگینی‌خرد‌شده هرکدام دو سانت دو سانت روی هم نشسته بودند. ده سال بعد اما پیتزای ایتالیایی نازک و مرغوب هم فراوان شد. قالب عمیق تارت جایش را به سینی مسطح پیتزا داد و کیفیت جای کمیت را گرفت. نانها نازک و مواد و مصالح کمتر ولی با کیفیت تر شدند. پنیر پیتزا هم بهتر شد و جز کشسانی، طعم خوبی پیدا کرد. 
2. اینجا در ایران حربه خیلی از پیتزافروشی‌ها استفاده از اسمها وعنوان‌های عجیب برای پیتزاهایشان است اما اغلب آنها پپرونی را به عنوان یکی از رایج‌ترین انتخابهای مشتری، همیشه در منو دارند. مخصوص این پیتزافروشی با مخصوص دیگری فرق می‌کند و گوشت‌وقارچ آن یکی پیاز و فلفل دارد و پیتزافروشی دیگر، ندارد. گرچه نمی‌شود به تمامی منوها تعمیم داد اما پپرونی در اکثر پیتزافروشی‌ها، جز قارچ و پنیر و نان که الزامی است، کالباس پپرونی تند و در برخی موارد ذرت برای تزئین دارد که البته مثل نخودفرنگی بر روی پیتزا، زاید و ناهمخوان است. جزئیات منوی پیتزافروشی‌های خارج از ایران را نمی‌دانم حتی نمی‌داننم پپرونی امروز آیا بومی شده‌ی داخل است یا خیر، اما هرچه باشد انتظار شخصی و همیشگی من از پیتزا، پپرونی است.
3. برگرهاوس مشهد، فست‌فودفروشی بزرگی است که خوردنی‌هایش شاید بهترین‌ فست‌فودهای مشهد نباشند اما ناراضی و گشنه از آنجا بیرون نخواهید آمد. برگرهایش حرفه‌ای و درست طبخ می‌شود و پیتزاهای خوش‌فرم و نازکی دارد انتخاب درستی در این شهر پیتزاستیز است. پپرونی‌ش اندکی تند است و فرشی سرخ از کالباس پپرونی در زیر پنیر برشته خودنمایی می‌کند و قارچ‌هایش به‌اندازه حرارت دیده اند. مکزیکانو هم دارد، نوعی پیتزای بسیار تند که فلفلهای سبزش را باید حتمن جدا کنید و دور بریزید تا قابل خوردن شود. همچنین تکه گوشت‌های درشت‌چرخ‌شده‌ای دارد که علاوه بر استفاده در همبرگرها که ضامن کیفیت آنهاست، پس از سرخ شدن، روی این پیتزا هم ریخته می‌شود. برگرهاوس در مجموع علاوه بر داشتن فضایی بزرگ و گشاد و آرام، انتخاب درستی برای خوردن فست‌فود است اما آنقدر کیفیت پیتزاهایش منوط به کیفیت پنیرش است که کافی است ساقی پنیر رستوران تغییر کند و یا جنسی مغایر با همیشه به آنها بدهد که تفاوت کیفیت و طعم پیتزای امروز و دیروز را بتوانید احساس کنید و البته این حساسیت به طعم پنیر، ناشی از رعایت نسبت مواد و مصالح و شاخص مرغوبیت پیتزای برگرهاوس است.

Monday, November 24, 2014

چشمان همیشه گشنه - 60 - پیتزا سینا مشهد




اولین پیتزایی مشهد معلوم نیست پیتزا پاییز 64  بوده یا پیتزا سینا در هر صورت برای دو نسل من و پدر و مادرم، پیتزا سینا اولین بود که خوردنش با تصویری مبهم و خوشمزه بجا مانده از سالهای بچگی همراه است. پیتزایی داغ و خوشبو که همیشه در تاریکی ماشین خورده میشد و ته مانده‌اش هوس پیش از ظهر فردا بود. آرد همان آرد است، گوشت همان و پیاز و فلفل همان. این تنها پنیر است که بین پیتزاهای امروز و دیروز تفاوت ایجاد کرده. پنیر مرغوب فرانسوی جایش را به پنیرهای فله‌ای کارخانه‌های منفعت‌طلب داده که گرچه تاثیر بسزایی در طعم و مزه‌اش گذاشته اما نان و ترکیبات و قیمتش همچنان دست نخورده و قدیمیست. پیتزای گوشت و پیازش که فلفل دلمه هم داشته باشد و نانش که از بغل سرخ و از زیر نازک مانده، همچنان معرکه است، پیتزای تیپیکال ایرانی.
مشتریان گذری این رستوران اغلب غریبه اند، مسافرانی بیست و چندساله، گرسنه و گمشده که گذرشان به آنجا افتاده و لقمه‌های پیتزا را در مقابل چشمان مشتری‌های قدیمی که اغلب بیش از پنجاه سال سن دارند، به دهان می‌برند و چیزی از هویت و تاریخچه آن نمی‌دانند. در مقابل، مشتریان قدیمی با چشمانی بسته و نوستالژیک‌وار به پیتزا گاز می‌زنند و با هر لقمه به جایی در دهه شصت و جنگ و خاطرات شیرین و تلخشان پرت می‌شوند، برای پیتزای سینا احترام قائل اند و حرمتش را نه برای پیتزا بودنش بلکه برای زنده کردن خاطرات و قدرت پرت کنندگی‌ش با جان و دل نگه می‌دارند.
یک خرده خاطره عاشقانه قدیمی و واقعی هم هست که می‌گوید خانم و آقایی اوایل ازدواج یا حتی قبل از آن، پس از سفارش پیتزا در اتومبیل فولوکس‌شان آنچنان در حال دو نفره و کاست موسیقی کلایدرمن غرق شده بودند که متصدی پیتزافروشی با انگشت به شیشه ماشین می‌زند و بیدارشان می‌کند و پیتزایشان را شخصن به آنها تحویل می‌دهد.


Friday, November 21, 2014

چشمان همیشه گشنه - 59



مشهد شهری ایستاده بر کباب و دیزی است؛ لذیذ و ارزان و متنوع. با این حال در همین چند سال اخیر با آمدن غذاهای تازه‌تر و طعمهایی جدید، رقابتی بین رستورانها در انتخاب شما برای خوردن شام ایجاد شده. آن سالها اگر دلتان به خوردن کباب مرغوب و شیشلیک معرکه نمی‌رفت، تنها گزینه دیگر چند مغازه پیتزافروشی و ساندویچهای تکراری بود. اما مشهد امروز به طور مثال همین رستوران تازه تاسیسی را دارد که از همان اول آمده که صبحانه و قهوه بدهد؛ ساندویچ گوشت با نان مرغوب و مخلفات متفاوت بدهد. آنقدر استقبال در روزهای اولش خوب بوده که چند وقتیست هنوز نه نام دارد نه منو، اما باید برای غذاخوردن نوبت بگیرید.
آدرس: رستوران ایکس؛ کمی بالاتر از کافه گلسرخ/ خیام.

چشمان همیشه گشنه - 58



هرچی می‌کشیم از این برنج لعنتیست؛ هیچ کس نمی‌داند که اول پلو بوده یا شکم چاق ایرانی، ما پلو خوردیم تا سیر بشیم اما چاق شدیم و به پلوی بیشتری برای سیر شدن نیاز پیدا کردیم؛ یک سیکل معیوب و پنهان. فاجعه‌ای که در همین پنجاه سال اخیر روی داده. آنسالها شب عید فقط پلو می‌خوردند و حتی لباس مخصوصی برای این کار داشتند.

چشمان همیشه گشنه - 57




1. اشکنه کشک خوب تخمه خربزه تف داده که آسیاب شده و در کشکساب به همراه کشک واقعی با دست ساییده شده دارد.
2. ایرانی‌های نسل گذشته اگر با اشکنه کشک بزرگ نشده باشند حتمن در زندگیشان زیاد اشکنه خورده اند.
3. آنقدر نگریزید و پنهانش نکنید، در مورد اشکنه حرف بزنید و بسازید و بخورید و به فرزندانتان هم اشکنه کشک بدهید تا مجهول‌الهویه و جغرافیا‌زده نباشند و لاقل بدانند که این عکس اشتباه دارد و اشکنه با چنگال خورده نمی‌شود.
4. اینطور که پیش میره، بزودی از اشکنه‌های عالم جز چند خط خاطره چیزی نمی‌ماند، اشکنه هم بخشی از هویت ماست، مثل پرسپولیس که در معرض تاراج اسپاگتی‌ها و استیک‌ها و فست‌فود‌ها قرار گرفته.

چشمان همیشه گشنه - 56



یک صبح جمعه پاییزی، صبح زود جمعه پاییزی که هوا هنوز گرگ و میشه، قابلمه بدست در دکون حلیمی با چشمانی تنگ و فرورفته تو صف منتظر میشی تا عیش دورهم حلیم خوردن را در روزی تعطیل آغاز کنی؛ لذتی که کره‌ی آب‌شده و سفره‌ای که با عجله پهن میشود و لقمه‌ای نان و پنیر آن را تکمیل خواهد کرد و تا پخش و ولو شدن روی تخت با شکمی برآمده و دم کرده ادامه خواهد یافت.

چشمان همیشه گشنه - 55



این تصور که همراه با یک برش لازانیای چرب و پر پنیر، سالادی از کاهوپیچ و گلکم با لیموی تازه خورده بشه، یقینن تاثیر بسزایی در کاهش جذب آلاینده‌های لازانیا داره. یه سالاد خوب و سالم آب توبه ایست که بر گناه چربی‌ها ریخته میشه و میشوره میبرتشون پایین. گناه کنید؛ سالاد بخورید.

چشمان همیشه گشنه - 54



مشهد؛
شله آشی پرگوشت و مقوی و با ادویه فراوان است که ساعتها روی آتش بهم‌خورده تا طعمش قدرت کافی برای کاستن و فراموش کردن اندوه بزرگ را داشته باشد، اندوه بزرگ مرگ در مشهد همیشه با شله همراه خواهد بود. در سفره‌ای که پس از عزاداری برای بازماندگان پهن می‌کنند، شله را نفر به نفر در بشقاب سرو کرده و با قیمه‌ای به رنگ سرخ غصه تزئین می‌کنند، بشقاب شله را با یک شیشه کوکا به دستتان می‌دهند و تنهایتان می‌گذارند. شله بر غم چیره خواهد شد.
در کل شهر فقط چند رستوران و فقط در یک روز از هفته دارند. شله‌ای که البته با غم و غصه کافی همراه نیست و هرچقدر هم پرمزه باشد، طعم تلخ غصه را ندارد. شله‌ی بی‌اندوه ماالشعیره.

چشمان همیشه گشنه - 53


ناصرالدین شاه از آمدن رمضان خوشحال بود چون می‌توانست در این ماه زولبیا بامیه بخورد، ناصرالدین شاه یک شاه بود. زولبیا بامیه مرغوب بجز مصالح مرغوب، شکل و فرم مناسب و تناسب طعم هم لازم دارد. سرخ شدن بیشتر بامیه و پرهیز از خشکی و شکنندگی زولبیا نیز از اصول اولیه است. اما علاوه بر همه اینها، تنها قنادی‌های اصیل نسبت دو به یک را برای بامیه به زولبیا رعایت می‌کنند.

چشمان همیشه گشنه - 52



سماق ادویه مهجوریست که اغلب فقط روی کوبیده پاشیده می‌شود در حالی که برای طعمدار کردن خوراکی از مرغ و فلفل دلمه هم قابل استفاده است. فلفل دلمه‌ها کمی درشت خرد شده باشند و از پیازداغ برای هم‌مزگی مرغ و فلفل استفاده شود؛ سماق ترشی دلخواهی به تکه‌های سینه مرغ می‌دهد که کار هیچ ادویه دیگری نمی‌تواند باشد.

چشمان همیشه گشنه - 51




کتلت خوب کتلت نرم است؛ آنی که دقیقن بر مرز وارفتگی و غرور ایستاده باشد. کیفیت کتلت از حال داغ و نرم درونی و سرخ شدگی پیرامون زبر و سفتش پیداست؛ حالتی از کتلت که در برش اول، بخار کیفیت از کمر شکافته ش بیرون بزند.

چشمان همیشه گشنه - 50



بعد انقلاب حزب توده منحل شد و سران و وابسته‌های حزب همگی یا اعدام شدند و یا از ایران گریختند اما انقلابیون هیچگاه نتوانستند سمبل این حزب ملعون را از سفره مردم حذف کنند. املت توده‌ای بسیار ساده از مخلوط کردن یک حجم ماست و همان حجم تخم‌مرغ و سرخ کردنش در روغن بدست می آید و طعم ترش ماست سرخ‌شده یاد آور چیزی جز داس و چکش نیست. حزب توده با به یادگار گذاشتن این غذا و خاطره استالین در سفره ایرانی‌ها، برای همیشه جاودان ماند.

چشمان همیشه گشنه - 49



کلم پلو اصالتن شیرازیست ولی شخصن این نوع کلم پلو که ساده‌تر شده‌ی نسخه شیرازی‌ش است را ترجیح می‌دهم چون دهان و زبان و ذایقه ام گاییده شد از بس کلم پلوی شیرازی طعم و مزه‌های مختلف داشت که تازه با سس انار یا یک همچین چیزی هم خورده می‌شد. این نسخه ولی پلویست که کلم سرخ‌شده با گوشت چرخ‌شده و لپه دارد وادویه‌اش نمک فلفل معمولی است و طعمش بیانگر هویت کلم‌دارش است و چیزی جز مزه‌ی دلچسب کلم سرخ‌شده در شما متبادر نمی‌کند.

چشمان همیشه گشنه - 48


تهدیگ ته‌چین مرغ دو ژانر مختلف دارد که سرخترشده اش را نمی‌شود همراه مرغ و برنج سفید در قاشق کرد و عمومن در انتها خورده می‌شود که بهتر است برای ته‌چینهای گوشتی، جهت هم‌مزگی مواد از نوع نرم و شل استفاده شود. سالاد شیرازی را هم اگر بجای آبغوره، مایونز و آبلیمو بزنید، گرچه دیگر شیرازی نیست ولی متوجه خواهید شد که همخوانی خوبی که بین مایونز و طعم گوجه خیار پیاز خرد شده وجود دارد.