Monday, February 4, 2008

In these days I will be organized …

DO

سلام

میشه این دفعه به حرفام گوش کنی ؟

خواهش می کنم

ازت می خوام که لطفاً و خواهشن خط بعد رو نخون

خب یکم سخته واست توضیح بدم جریان چیه

چون هیچی یادت نمونده

ببین اینطوری بهت بگم که این منم که دارم باهات حرف می زنم

ذهنت

اما چه فایده که هیچ اراده ای ندارم

تو همشو از من گرفتی ؟ می فهمی ؟

من دیگه هیچی نیستم ، سالهاست که دیگه هیچی نیستم

همش هم واسه اینه که تو حتی یک دفعه هم حاضر نیستی به من فرصت بدی

تاحالا شده حرفمو گوش کنی ؟

خب البته که نشده اگه شده بود که الان اینجا نبودی

یک دفعه بهم گوش کن ، بهم فرصت بده از اینجا ببرمت بیرون

نجاتت می دم از این همه تکرار

دیگه ادامه نده

دیگه نخون این متنو

اما چه فایده که من هرچی بگم تو بازم کار خودتو میکنی

واقعاً دیگه طاقت ندارم

نمی تونم تحمل کنم این همه لجبازی رو

خب چقدر باید بهت بگم که خط بعد رو نخون ؟

مگه به بچه آدم یک حرفو چند بار می زنن ؟

تو نمی دونی، و هیچ وقت هم نخواهی دانست که این چندمین فرصته که داری از دست می دی !

بیا و یک بار لجبازی نکن و نخون این متن رو

درسته که تا ابد فرصت داری

درسته که علاقه داری

کنجکاوی که آخرش چی میشه ، خب طبیعیه

اما نمی دونی که همین خط رو چندمین باره که داری می خونی !

به خدا منم دیگه حسابش از دستم در رفته

فقط یکم جرعت می خواد ، کافیه یکم به خودت یا همون به من اعتماد کنی تا نجاتت بدم

من و تو تنهاییم

تنهاییم در یک چرخه تکراری

کاش حداقل این قدر فراموش کار نبودی و یکم از گذشته عبرت می گرفتی

اما حیف که همیشه و همیشه فراموش می کنی

حتی

یکبار هم از گذشته ات عبرت نگرفتی

چرا ؟

آخر چرا به راحتی تمام هر دفعه از جایی رد میشی که دفعه پیش هم رد شدی ؟

با خودت چی فکر می کنی ؟

فکر میکنی نه این دفعه فرق داره ؟ یا مثلا این دفعه ممکنه شانس بیارم و دوباره این طوری نشه ؟

نکنه خوشت میاد از تکرار ؟

چته تو ؟

آها

نکنه از اون کسانی هستی که به وجود خدا در خارج از این همه تکرار معتقدن ؟

جدی فکر میکنی یک روز میشه که این نماز و روزه ها این چشم نچروندن ها یا دعای تمام پیرمرد پیرزنهایی که از خیابون رد کردی و یا هر کار به اصطلاح درستی که انجام دادی به کمکت میاد ؟

بعدهم حتماً یک دستی از بیرون میاد و تو رو از این حلقه بی پایان خارج میکنه ؟

واقعاً از اینکه ذهن همچین آدمی هستم خجالت می کشم

ببین من نمی خوام با زور مجبورت کنم چون خوب می شناسمت

نه

بزار اینطوری بگم که تو اصلن مجبور نیستی

این منم که به عنوان ذهنت مجبورم تورو متقاعد کنم دیگه ادامه ندی به این مسیر ، می فهمی ؟

من وظیفم رو انجام میدم

بهترین پیشنهاد رو بهت میدم

باور کن منو

منو به عنوان خودت باور کن

یکم فقط

یکم خودتو باور کن

دیگه ادامه نده

باور تلقین نیست باور اعتماده

باید فقط یه دفعه اعتماد کنی تا جدا کنی خودتو از این همه تکرار بی مورد

بخدا خسته شدم

از وقتی فکر کردن یاد گرفتی دارم بهت می گم ، تا الان حساب کن ببین چند ساله

البته ناراحت نباش این رو هم بدون که اگه تموم فرصت ها رو از دست بدی باز هم فرصت داری

اگه خط بعد که تنها فرصت این دفعته رو جدی نگیری و از خوندن و ادامه دادن دست بر نداری

مجبوری

مجبوری که از اول شروع کنی

میدونی که شروع دوباره زیاد راحت نیست

نه می دونی

نه می خوای بدونی

دفعه آخره که میگم

دست بردار از اینگونه ادامه دادن

خیلی خب باشه خودت خواستی

حالا که این خطو خوندی مجبورم بفرستمت خونه اول

شاید که دفعه بعد

یا شایدم دفعه بعدش

تصمیمت رو گرفتی

به هرحال اینو بدون که من همیشه باهاتم ازین بابت مطمئن باش

اینم بدون تا از این همه تکرار خارجت نکنم تنهات نمی ذارم

ابن چند خطو با لذت بخون چون اینجاش یکم درد ناکه

از قبلش خب چیزی یادت نمی مونه یا ذره ای از این همه فرصتِ از دست داده

واسه آخرین دفعه میگم

هنوزم می خوای ادامه بدی ؟!

مجبورم ...مجبورم بهت امیدوار باشم

می فهمی ؟

مجبور!

LOOP

1 comment:

  1. hahaaaaaaaaa, this is one of the funniest post I have ever read.
    خیلی جالب بود.
    موفق باشید

    ReplyDelete