Sunday, December 28, 2014

چشمان همیشه گشنه - 72




ابتدایی‌ترین خوردنی که نشانه‌ای بزرگ از تمدن و فرهنگ جهش یافته انسان اولیه است، نان، ترکیبی از آب و آرد و نمک است و هرچقدر هم که از تمدن بشر بگذرد نان از سفره انسانها حذف نخواهد شد. دومین کهنه غذای بشری اما ترکیبی ساده از آرد و شیر و نمک است. آبکی خوردنی ساده‌ای که سوپی از شیر بنظر می‌آید، اگر فقط با کمی زیره و نمک مزه‌دار شود، شیرپا نامیده شده و غذای ساده، سریع و کاملی است که چشیدن طعمش پرتمان می‌کند به چندهزار سال پیش، وقتی پدرانمان تازه متمدن شده بودند. اتفاقی شبیه احساس حرف زدن با دستگاه تلفن الکساندر گراهامبل.

Friday, December 26, 2014

چشمان همیشه گشنه - 71




ته‌دیگ پیش‌غذا نیست، وعده‌اصلی نیست، دسر و سالاد هم نیست. ته‌دیگ اما خوشمزه‌ترین و چرب‌ترین پیوست غذاهای دم‌کردنی‌ مانند انواع برنج و پلو و ماکارونی است، بخشی جدایی‌ناپذیر از سفره ما ایرانی‌ها. ابتدا ته‌دیگ آمده بود تا محافظت کند از هرچیزی که خطر ته‌گرفتن دارد، آمده بود تا بسوزد و نگذارد که بسوزد اما آن فداکار مقدس، آن شهید زیرین توانست تهدید ته‌گرفتن را به فرصت تبدیل کرده و در گذر زمان خودش را تبدیل کند به هویتی مستقل در غذا. در ارتباط عرفان و ته‌دیگ همین بس که مخترع ته‌دیگ شمس تبریز است. وی در اولین دیدار با مولانا سه ماه با وی در اتاق بسته ماند. پس از سه ماه، با مولانا به مطبخ رفت، تکه‌ای نان بیات به آشپز داد تا در زیر پلو بگذارد. ساعتی بعد ناهار بیاوردند. شمس به مولانا گفت: تکه نان‌ی بیات و بی‌خبر بودی که به آتش زدی بین که حال چون شدی، سوختی و خبردار گشتی.
ته‌دیگ انواع و اقسام دارد، اما اصالت آن در پیش نان‌ ته‌دیگ شده‌ایست که با ماست خورده می‌شود.

Monday, December 22, 2014

چشمان همیشه گشنه - 70



گوشت گوساله ماده خام ادبیست، نویسنده حتی اگر به بدترین وضع هم آن را بپزد، باز هم مخاطب خودش را خواهد داشت و عده‌ای ساده‌اندیش را راضی نگه می‌دارد. ماهی اما شمشیر دولبه‌ست. اگر بد طبخ شود، تهوع‌آور است ولی اگر درست مزه‌دار شود، همطراز استیکی آبدار، شما را به وجد خواهد آورد.
ماهی شب چله، نصف یک قزل آلای معمولی‌ست که برای تصاحب طعمش، ساقه‌های سیر از پایین چانه می‌زنند و مخلوطی از روغن زیتون، سیر، دو پر نارنج و نمک فراوان هم از بالا فشار می‌آورند. البته همه این اتفاقها در پوششی از کاغذ شیرینی‌پزی می‌افتد که درست مثل لحافی گرم همه چیز را پنهان کرده. اول از همه بوی سیر و روغن زیتون خواهد آمد و بعد از آن بوی ساقه‌های برشته‌ی سیر، بدین ترتیب هم‌مزگی زیر لحاف اتفاق افتاده و طعم خروجی ترکیبی معرکه از همه چیز خواهد شد. بافت ماهی حفظ شده و پوست زیرش نیز از آن جدا می‌ماند و کمی آبدار بودن آن باعث می‌شود مزه‌ها در دهان زنده‌تر و براق‌تر بنظر برسند. طعم منحصربفردش را امتحان کنید تا مطمئن شوید که بهترین اتفاقات جهان همیشه زیر لحاف بوقوع می‌پیوندد.


Thursday, December 18, 2014

چشمان همیشه گشنه - 69



مرغهایی آویزان شده از پا که چسبیده به یکدیگر روی نوار نقاله به سوی اتاقک ذبح در حرکتند، به ترتیب وقتی به جلوی دوربین می‌رسند گردن می‌چرخانند و در سکوت به دوربین خیره می‌شوند. صدای درهم قدقد هزاران مرغ دیگر در پس زمینه شنیده می‌شود و مرغها معصومانه و وحشتزده به تیغ تن می‌دهند تا سرانجامی اینچنین زیبا و هوس انگیز داشته باشند. مرغها پیغمبر اگر می‌داشتند، کافی بود فقط گوشه‌ای از سرنوشت لذیذ و معرکه‌شان، که هویت خوش‌طعم خوراکهایی متعدد است را به آنها نشان می‌داد تا به امید جاودانگی در طعم جوجه کبابی اینچنین، با جان و دل شربت شهادت را بنوشند. خوش به سعادت آن مرغی که این پاچین کبابی ذغالی از تن اوست. کاش من هم مرغی بودم.

Wednesday, December 17, 2014

چشمان همیشه گشنه - 68

کارخانه نان رضوی مشهد تولید کننده انواع و اقسام نان و کیک و بیسکوئیت و سایر چیزهای مشابه است که به تعداد دکه‌های روزنامه فروشی، در سطح شهر دکه فروش دارد. اتاقکی کوچک که در پیاده‌رو نصب شده و تمامی محصولات نان رضوی را تازه از کارخانه به فروش می‌رساند. نان شیرمال و جو و سبوسدارش را در کنار تی‌تاپ و چندین نوع کیک و کلوچه و حتی آدامس می‌فروشد و کراوسان مرغوبی دارد. نان گردویی‌ش هم باکیفیت و پرگردوست. ولی دونات نون رضوی یه چیز دیگه‌ست. این را می‌شود از بسته‌بندی ثابتی که لاقل 25 سال است طرحش ثابت و دستنخورده باقی مانده، متوجه شد. دوناتی پنج اینچی با حفره‌ای به قطر یک اینچ که پیرامونی بسیار سرخ‌شده دارد و تمام شیرینی‌ش را از کرم شیرین و سفیدی گرفته که به صورت لکه‌هایی پراکنده بر روی دونات پخش شده. بافت داخلی دونات رضوی مثل کیک پف کرده و شکننده نیست و با فروکردن مستقیم دندان در دونات نمی‌توانید آنرا تکه کنید. بافت باگت‌طور و منجسم دونات که به مراتب از باگت متراکم‌تر است، گاز زدن و کندن یک تکه از دونات را کش‌دارتر و لذت بخش می‌کند، مخصوصن اگر بدون باز کردن بسته، دونات را بر روی بخاری گذاشته و گرمش کرده باشید.

Saturday, December 13, 2014

چشمان همیشه گشنه - 67





عشرت‌آباد امروز فرقش با عشرت‌آباد بیست سال پیش غیر از فوت چند نفر از فامیل، اضافه شدن میز و صندلی به اتاقهاست. اون سالها بساط مهمونی و کباب که به راه می‌شد، از این سر اتاق مهمونی تا وسط اتاق یه سفره پهن می‌کردند و کوچیک و بزرگ دور هم رو زمین جا می‌شدند. چند سال بعد اما بچه‌ها زیاد و بزرگ شدن و سفره به ته اتاق مهمونی رسید ولی این سالها دیگه سفره جواب نمیده، جا برای نشستن همه نیست و البته دیگه سنی از بزرگترها گذشته و نه زانویی واسشون مونده نه کمری واسه بلند شدن دارن. حالا بساط کباب روی میزی پهن میشه که خودش بهم چسبیده سه تا میز بزرگه. هرچی صندلی هم هست استفاده میشه ولی باز هم جا کم میاد و بزرگترها روی مبل می‌نشینند و عسلی‌های کوچک سفره شان می‌شود. اولین مهمونی عشرت آباد که دیگه در آن سفره‌ای پهن نشد، پس از فوت بزرگ خانواده بود. وقتی برای اولین بار کمر همه آدمهای عشرت آباد شکست.

Monday, December 8, 2014

چشمان همیشه گشنه - 66




یکی از لذتهای خدمت نظام، خوردن سرپایی صبحانه است، یه تکه نون بربری خبازخونه پادگان و چند تکه سنگک تازه که سرباز سرهنگ از بغل صبحانه فرمانده واست کش رفته بخش اصلی صبحانه را تشکیل می‌دهد. چایی‌ت رو هم اگه خیلی لارج بخوای بنوشی پنهونی از تی‌بگ پذیرایی مهمانها استفاده می‌کنی یا از همون چایی بدرنگ فلاسک همیشگی. طبق برنامه هر روز یه چیز واسه صبحانه داده میشه. کره مربا، پنیر، تخمرغ یا حلواشکری. بازی اینطوریه که یه روزهایی شانس میاری و کارشون پیش تو گیره بعد چنتا کره مربا یا تخممرغ اضافه بدستت میرسه و صبحانه‌ت رو مفصل‌تر می‌کنه یا بدشانسی میاری و پنیرت بوناک و سبز از آب درمیاد. اگه سفره نداشته باشی یه برگ از نیازمندی‌های روزنامه رو پهن می‌کنی و شروع می‌کنی به خوردن، واسه همه جای نشستن نیست. نامه‌ها و آدمها میان و میرن. تلفن زنگ می‌خوره و لقمه به دهن میری تو اتاق سرهنگ. برمی‌گردی دیگه نونی واسه خوردن نمونده. یه تکه نون از اتاق بغل می‌گیری و ته پنیرتو نون می‌کشی. سیرکننده‌ست ولی سخته و تجربه‌ای بکر و احساسی تکرارنشدنی‌ در هر صبح.

Friday, December 5, 2014

چشمان همیشه گشنه - 65




بافت مغز شبیه گل‌کلمه ولی گلی که از چربی شکفته و متبلور شده و این یکی از دلایلی است که نشان می‌دهد برای تفکر بهتر باید چربی بیشتری خورد. منتها این روزها قلم دست دشمنه و یه مشت گیاهخار با مغزهای کلوروفیلی شروع کردن از مضرات چربی برای قلب و کبد و عروق گفتن ولی جرات نکردن از مضراتش برای مغز بگن چون اینطور نیست و متفکرین بزرگی مثل انیشتین مغژهای درشت‌تر و پیچیده‌تری داشتند که حاصل از خوردن وعده‌های متعدد کره در طول روز بوده است.

چشمان همیشه گشنه - 64





پارامترهای متعددی هست که نشان دهنده کیفیت یک سیب‌زمینی سرخ کرده مرغوبه. ابعاد معقول، رنگ زرد یکدست، بافت سفت بیرونی و نرم درونی که البته همه اینها اگر تازه برش‌خورده و سرخ‌شده باشد اکثرن دست یافتنی اند. اما یک پاکت سیب‌زمینی سرخ شده فرصتی برای فال‌های رومانتیک و بازی "دوسم داره - دوسم نداره" هم هست. به ترتیب دانه به دانه بخورید و پیش خودتان بگویید دوسم داره، دوسم نداره تا ببینید آخرش با چه حجم و ابعادی دوستتون داره یا نداره. کلفت و درشت دوستتون داره یا فقط به قدر یک خرده ناخن کوچک دوستتون نداره. یا چی.

Tuesday, December 2, 2014

چشمان همیشه گشنه - 63




پلوپز برقی پارس خزر بهترین انتخاب برای ساخت پلو است. توزیع یکنواخت حرارت از پایین به بالا علاوه بر پخت یکدست، بهترین تهدیگ ممکن را از برنج خالی برایتان خواهد ساخت، معجزه تهچینش را خودتان تصور کنید. با پلوپز برقی پارس خزر دیگر لازم نیست نگران پلوی خود باشید و وقتتان را صرف خوشمزه‌تر کردن خورش خواهید کرد. آب و برنج و روغن و نمک را درون پلوپز برقی پارس خزر ریخته و فقط کافی است درجه را تا روی رنگ دلخواه تهدیگ خود چرخانده و رها کنید. اگر از سردی روابط زناشویی رنج می‌برید نیز می‌توانید از پلوپز برقی پارس خزر استفاده کنید تا وقت بیشتری را در کانون گرم خانواده گذرانده و با تهدیگی لذید، روابط زناشویی تان را گرم کنید. معجزه برای آقایان؛ فرم دهنده برای زنان، فقط و فقط با پلوپز برقی پارس خزر.

Monday, December 1, 2014

+

ته گلوم یه آسانسوره که هرچی می‌خواد بره تو دلم با اون میره پائین. دیشب سر شام، لقمه‌ی آخر تو آسانسور دکمه پائین رو زده بود که خبر رفتنت از راه رسید و خودشو رسوند به آسانسور. خبر رفتنت به لقمه‌ی آخر با چشمانی خیس نگاه کرد، لقمه همه چیزو فهمید و پاهاش شل شد و وقتی به سر دلم رسیدن، دیگه نتونست رو پاش واسته. خبر رفتنت زیر بغلشو گرفت و دو نفری اشک‌ریزون رفتن داخل. لقمه‌های قبلی وقتی حال لقمه آخر رو دیدن، بغض کردن و دور هم پیچیدن و لقمه آخر رو تا ته دل دست به دست کردن. خبر رفتنت نشست یه گوشه واسه خودش و شروع کرد به گفتن ذکر مصیبت. اول از موهای قشنگت گفت، از چشای درشتت گفت، از لبهات حرف زد و ازت خاطره گفت. بعد هم رختای سیاهشو از تن‌ درآورد و از تن سفید و زیبات گفت، لقمه‌ها هم همه رختاشونو درآوردن. چراغها خاموش شد و لقمه‌ها دور خبر رفتنت رو گرفتن و شروع کردن به عزاداری. لقمه آخر ته دلم تو اون سیاهی نشست به شستن رخت چرکها. هرکی جاش تو دلم بود شروع کرد به سینه زدن، همه لخت و عور سینه‌زدن، اشک و گریه زیاد شد، رخت چرکا هم تمومی نداشتن. اون شب تو دلم تا صبح عزاداری بود.
بگرد زن، برگرد.

+

سر دلم یه خانومی نشسته بود که وقتی چشمم به چشای غزل‌خونی می‌افتاد، بلافاصله بهم می‌گفت : درب خودرو باز است. بعد من درمو دوباره می‌بستم و چشامو می‌نداختم پائین. یه ماه میشه که دیگه کسی نمیگه درم بازه. امروز زنگ زدم نمایندگی ایران‌خودرو، گفتن خانومه رفته مرخصی. فردا من هم می‌خوام برم مرخصی تا اون خانومه رو پیدا کنم و به چشاش که از همه چشما غزل‌خون‌تره نگاه کنم و بگم درم بازه، بیا تو.