Tuesday, May 25, 2010

مای هارت آرت_2

از سری سرخوشی های عشرت آباد _2


تو فرض کن در همان عشرت آبادمان یک روزبهاری گرفتی تا ظهر خوابیدی و بعد از بوی دود و هیزم بیدار شدی می بینی در حیاط همه هستند و دارند با اینها برایت املت می پزند ، کشک و بادمجان می سازند ، دارند لذت می برند و تو هم اینرا می فهمی .‏

Friday, May 7, 2010

هجدهم ارديبهشت آن سالها



ولي مي داني من يكبار در عمرم بيشتر نمردم آن هم نصفه نيمه ، باخودم فكر كردم اگر بميرم حتمن دوباره زنده ميشم اما اشتباه كردم ، نه مُردم نه زنده شدم فقط با دست خودم براي خودم تابوتي ساخته ، زنده زنده در تابوت خوابيده و به زير خاك رفتم و امروز يك سال پس از مرگم هنوز زنده ام ، نور به قبرم ببارد .‏