از اینجا هم داریم که:
میگویند در دهههای پایانی قرن بیستم، موضوعِ هنر بیش از هر چیزی و هر وقتی، خودِ شخصِ شخیصِ هنرمند شد. دیگر نه آنقدر ابزار و شیوههای بیانی مهم بود و نه آنقدر خودِ جناب هنر. هنرمند با تمام منویاتش آمد نشست درست در مرکز ابداع هنریاش. موضوعات بهشدت شخصی، خصوصی، بدنِ هنرمند، خروجیها و ورودیهای مربوطه، تماسها، اتصالها، حریمها و حرمتها. مثلن؟ مثلن سال 1994، خانم مونا حاتوم، چیدمانی در موزهی ملی هنر مدرنِ پاریس برپا کرد که جسورانه و صریح و جنسیتمحور بود. یک اندوسکوپ را فرستاده بود داخل بدنش، تصاویر ضبطشده را ویدیو کرده بود و پخش کرده بود روی کفِ سالن، محصور در یک استوانه. نهانترین اجزاء بدنِ زنانه را خیلی بیتفاوت، انداخته بود روی زمین، نهتنها جلوی چشم هزار بیگانه، که زیر پایشان. میگویند با این فاشنمایی، تعلقِ خودش را بر بدنش، بر خصوصیترین اجزاء آن، جاهایی که حتا از دیدرس، و طبعن مالکیتِ بصریِ خودش هم خارج بود، واگذار کرده بود به بیتالمال. عمومی کرده بود خودش را. چیزی هم که عمومی شد، رفت در دسترس عموم، میشود بیگانه، غریبه، مالِ مردم. آیا سرهرمس دارد از حجاب حرف میزند؟ خدا نکند. حوصله داشتید بلند شوید بروید ویدیوی «بدنِ بیگانه» را ببینید، اینجا.
No comments:
Post a Comment