Monday, October 29, 2012

+

دبیرستان که می‌رفتم عاشق تکنولوژی و جدیدترین نرم‌افزارها و بازی‌ها بودم و اطلاعات نرم‌افزاری و سخت‌افزاری ام را کاملاً به روز نگه می‌داشتم، سه سالی اینطور ماندم. وارد دانشگاه شدم و فارغ التحصیل شدنم پنج سال طول کشید و در این پنج سال دیگر سراغ اخبار و اطلاعات جدید نرفتم. روزی به خودم که آمدم دیدم آخرین مدل سی‌پی‌یو کامپیوتر برای من پنتیوم 4 بوده در حالی که آدمها از چیزهای دیگری حرف می‌زدند که من حتی اسمش را هم نشنیده بودم. طوری شده بود که آنقدر در طی این چند سال تکنولوژی پیشرفت کرده بود که دیگر هیچ رغبتی برای به روز شدن در من باقی نمانده بود. این شده که همان چیزهایی که داشتم را حفظ کردم و از چیزهایی که بعد از دانش و اطلاعات من آمده بودند، بیزار شدم. 

من یک مهندس عمرانم که پنج سال در دانشگاه یاد گرفتم کامپیوتر وسیله است و محاسبات بدون دخالت دست اصولاً امکان پذیر نیست و این موضوع علاوه بر داستان بالا، باعث شد تا یک طور مخالفت و مقاومت در من شکل بگیرد. واقعیت این است که من با گوشی تلفن همراه سری N نوکیا هم نمی‌توانم کار کنم چون دکمه‌های زیاد و اضافه دارد. گوشی های لمسی که دیگر جای خود دارند. لمس کردن احساسی در من نمی‌انگیزد و به نظرم این اصلاً خوب نیست امورات الکترونیکی‌مان را بدون فشار دادن و فرو رفتن دکمه‌ها انجام دهیم. کارهای گرافیکی ام را همچنان با نرم افزار Free Hnad انجام می‌دهم که آخرین نسخه اش سال 2003 آمد و از آن به بعد ادغام شد در نرم‌افزاری دیگر. موسیقی را با Winamp نسخه 2.6 که به گمانم مربوط به سال 2000 است اجرا می‌کنم و احساس کمبود ندارم. با ویندوز 7 هیچ احساس نزدیکی نمی‌کنم و از اپلیکیشن و تبلت و اندروید متنفرم و اصلن حاضر نیستم حتی یکبار هم که شده امتحانش کنم. اما از آن طرف رابطه ام با دنیای مجازی و وبلاگ نویسی بسیار خوب است، اما این باعث نشده تا احساس خوبی در مقابل تغییرات سایتهای اجتماعی و وبلاگها داشته باشم. احساس خوب؟ به شدت گریزان و ‏موضع‌گیرم. ‏

اینروزها که دائم خبر از جدیدترین و جیبی‌ترین و قوی‌ترین محصولات کامپیوتری از گوشه کنار زندگی به آدم می‌رسد برای من این سوال همچنان باقیست که چرا، چرا باید چیزی که دارد کارش را انجام می‌دهد پیشرفت کند. داستان از آنجا شروع شد که چرخ دنیای کامپیوتر و ارتباطات در ابتدا دایره نبود، مربع بود. زمان گذشت و شش ضلعی شد و به مرور اضلاعش افزایش پیدا کرد و در نهایت گرد شد. اما انگار در روزگاری داریم زندگی می‌کنیم که می‌خواهند چرخ را گردتر و گرد بکنند و این اسفبار است. ‏

به نظر من که یک نظر کاملاً شخصی است، سرعت پیشرفت و بهتر شدن آنقدری زیاد شده که دیگر فرصتی نمی‌ماند برای لذت بردن از چیزهایی که داریم، داشته‌هایمان را قبل از خاطره شدن عوض می‌کنیم. این ده سال اخیر باعث شده، ضرب المثل تازه ای خلق شود، نو که میاد با بازار، نو که میاد به بازار، نو که میاد به بازار ... نه، اصلاً دیگر فرصتی برای دیدن دل آزردگی کهنه‌تر ها پیدا نمی‌شود. لذا در این روزهای تند و گذران، بنا بر یک تصمیم شخصی، اولدفشن ماندن را به قیمت تجربه نکردن چیزهای جدید انتخاب کرده ام و فکر می‌کنم وقتی ابزاری دارد کارش را می‌کند هیچ نیازی به بهتر شدنش نیست. چرخی که گرد است، گردتر نمی‌شود. زیاده روی اگر بخواهم بکنم، باید بگویم که من شاکی ام از پیشرفت تکنولوژی کامپیوترها و عمیقاً امیدوارم روزی برسد که هیچ پیشرفتی در دنیای تکنولوژی و کامپیوتر و اینترنت با استقبال عمومی مواجه نشود.‏

[از خلال هفته‌نامه عصر ارتباط پلاس]

1 comment:

  1. یه نمونه خوبش دوربین عکاسی ه!
    قدیمها با نگاتیو عکس گرفتن و ظاهر کردن و دیدن عکس لذت خیلی بیشتری داشت از این دوربین هایی که الان فرتی عکس میگیرن.

    ReplyDelete