Friday, April 25, 2014

+

کلیه نو راحت شصت تومن فی می‌خوره، مال من را سی تومن هم بردارند راضی‌ام. یکم سخته فروش کلیه، دردسر داره، عمل جراحی و بستری شدن تو اون بیمارستان لعنتی هم پیچوندنی نیست وگرنه همین فردا می‌رفتم کلیه‌م رو می‌فروختم و یک ماه دو نفره می‌رفتیم مسکو. البته باید دو سال تا تموم شدن سربازی‌م صبر کنی که بعید می‌دونم اونقدر صبر کنی. اصلن شاید دلت نخواد با من بری مسکو، اون هم یک ماه. شاید دلت سفر اروپا بخواد یا حتی آفریقا، در هر حال بعید می‌دونم با من بیای بریم سفر، اون هم دو سال دیگه بعد سربازی‌م. بیا این سی تومن صاف میره تو حسابت، با هرکی خواستی هرجا خواستی برو ولی قول بده دو سال دیگه باهم یه شمال بریم. رشت هم نه، همین بابلسر خودمون. نگران پول هم نباش، واسه سفر شمالمون میرم تخم و آلتم را می‌فروشم، بالاخره این چیزها خریدار داره، به درد من که نمی‌خوره. دست دومه ولی فکر کنم یکی دو تومن ازش دربیاد. نمی‌دونم شاید شمال هم دوست نداشته باشی بریم یا حتی دوست نداشته باشی با من شمال بری چون حتی خر هم شمال رفتن را دوست داره. عیب نداره، این دو تومن را بگیر و یه مدت برو شمال لاقل روحیه‌ت عوض بشه. به فکر پول سوغاتی هم نباش، می‌رم لبهام را هم می‌فروشم. دیگه وقتی تخم و آلتی نداشته باشم، بوسیدن چه فایده داره؟ با فروش لبهام یه پنجاه تومن اگه دستمو بگیره، میدم بهت که همشو واسم سیر تازه و سیر ترشی بخری. اوهوم، دهنم بوی سیر میده، ولی دیگه لبی برای بوسیدن ندارم. راستی، وقتی برگشتی واسه کرایه تاکسی‌ت هم زنگ بزن بیام پائین به راننده تاکسی یه دست بدم. چیز قابلی ندارم ولی سلیقه راننده تاکسی‌ رو جواب میده. بعدشم میدم جلو در خونه، پیش پات قربونی‌م کنند. گوشتم هم مثل خودم تلخه، خوردن نداره، شرمنده، حتی یه آبگوشت هم از من واست در نمیومد.

No comments:

Post a Comment