1. زنگ در که برای بار دوم خورد، یادم اومد قرار بود امروز تعمیرکار بیاد. من اینجا پشت در یک تابلوی قشنگ هم دارم که روش نوشته «کلوزد». زنم که رفت اینو زدم پشت در که یعنی خارج تعطیل است. یک فیلمی هم بود به اسم جدایی نادر از سیمین، سیمین طلاق گرفت بره خارج. زن من هم یک همچین فکرایی در سر داشت اما از لحاظ من لزومی برای خارج رفتن نیست وقتی میشود داخل ماند. با این تابلو تونستم داخل و خارج رو عوض کنم. وقتی داخلم انگار خارجم و نباید داخل شوم و برعکس. صدای زنگ برای بار سوم هم آمد. چهار تا سیبیل پشت در ایستادن، کاش میگفتم تعمیرکار خانوم بفرستن.
2. مبلــم لاغر شده. مبلها گوشت و پوست و استخوان دارند و همانطور که میدانید ایده اصلی طراحی مبل هم از طبیعت و موجودات نرمی گرفته شده که خیلی پیش از میلاد مسیح بجای مبل استفاده میشدهاند. گوشت تن مبل دو نفرهام را با این تنهایی و استفاده یک طرفه به باد دادم. عدم تقارن در بارگذاری مبل منجر به لاغری مفرط مبل شده تا جایی که مدتی بعد میشود استخوانهایش را هم از زیر پوستی نازک و اندکی گوشت حس کرد. کاش تو این خونه یک پسر بچه شش ساله هم بود که صداش میزدم ممرضا، بعد اونوقت به ممرضا ماموریت میدادم اون سمت استفاده نشده مبل رو تا مامانش از سفر بر میگرده شبیه این یکی سمت خرابش کنه.
3. عشق آوای ویلون نیست، صدای فنر تخت است- بگمانم وودی آلن. اما مشکل تخت من یا بهتر بگویم تخت ما این است که ناله میکند، حتی در تنهاییاش هم ناله میکند، عمومن صبح زود و یا دم غروب شروع میکند به ناله و تا بیست دقیقه هر چند دقیقه از خودش صدای تیکتیکتیک در میآورد. وقتی زنم هنوز بود، این تخت میشد شریک جنسی سوم و پا به پای ما لذت میبرد و سروصدا میکرد، وقتی رفت این تخت هم غمباد گرفت و اینطوری شد، تختهای خالی حق دارند اگر غم دارند، موجودات هرچه نرمتر باشند سادهتر آزرده میشوند. اما وقتی موضوع را با تعمیرکار مربوطه در میان گذاشتم خندید و گفت اینها ناله های انبساطی تخت است، گفت تختهای فلزی در طول روز نمیدونم یه درصد زیادی تغییر طول میدهند به علت تغییر دمای شب و روز. مشخصن داشت توجیه میکرد با این حال گفتم یه تعمیرکار خوب واسم بفرسته.
4. در کمد درست بسته نمیشود، هر بار هم که از کنارش رد میشوم صدای جیررر از خودش بیرون میدهد. چند روز پیش هم که درش را باز کردم و دنبال لباسهای زنم میگشتم دیدم چقدر اون تهش تیره و تاره. دل یک کمد تاریک باشه، پر از لباسهای ایستاده باشه و تازه درشم بسته نشه، خب اون کمد حتمن باهات حرف داره دیگه. یبار تا کمر رفتم لای لباسهای ایستاده در کمد و فقط گوش دادم ولی چیزی نشنیدم، لابد به من روش نمیشه بگه، باید از یک روانکاو خبره کمک بگیرم. اولین روانکاوی که زنگ زدم بهترینش بود، قول داد هرچه سریعتر خودشو برسونه و چقدر عالی که همون اول وقتی داستان کمد رو واسش توضیح دادم دیگه ازم چیزی نپرسید، فقط گفت زودی میاد و گفت نگران نباشم و اینکه اینطور مسایل در تخصص خودشه. دکتر بیجاری، حسین بیجاری.
5. موتور یخچالم ول نمیکنه. من متخصص ترمودینامیک نیستم ولی میدونم که اصولن کمپرسور یخچال هر وقت ترموستات داخل یخچال بگه اینجا باز گرم شده اون وقته که شروع میکنه به کار کردن و چرخاندن همان گاز لعنتی که اینروزها مثلن اوزون فرندلی هم شده. اما کمپرسور یخچال من همش داره کار میکنه، خستگی نمیگیره، میترسم یروز خسته شه بزاره بره همون جایی که زنم رفت. شایدم هم از دست متحویاتش ناراحته، ولی من همیشه سعی کردم همه چیز داخلش نگه دارم، خوردنی/کاندوم/فیلم عکاسی/لیوان خالی. انگار یه چیزی داره اذیتش میکنه، مثلن عشوههای فریزر بغلی. این سایدبایسایدها همشون مجنونزاده اند.
No comments:
Post a Comment