Saturday, July 28, 2012

در شهر آنقدری نمی‌خواهمت که در کوه

دور آتش‌نشینی‌های چند نفره‌ی کوهستانی، برای همراهی نوشیدنیهای دست ساز و معرکه، باید بال کبابی از قبل جا افتاده در پیاز و آبلیمو و مزه‌دار شده با فلفل سبز داشته باشد، باید سوسیس‌های لقمه‌ای و سریع برشته شونده داشته باشد. کوه‌مانی انگور می‌خواهد و سیب‌های سرخ و کوچک. هندوانه و خربزه می‌خواهد. دوغ می‌خواهد، آب می‌خواهد اما چیپس و نوشابه نمی‌خواهد، واقعن نمی‌خواهد. دخانیات هم البته خیلی متنوع می‌خواهد.
هوای شبهای مرداد کوهستان آنقدری سرد است که دلت بالاپوشی گرم و نرم می‌خواهد و دستان گرم مخاطب را، خواستنی که خیلی بیشتر از خواستن در شهر است. کوه‌مانی نداشته‌هایت را ملموس‌تر و داشته‌هایت را مهمتر می‌کند. وزن و عمق می‌دهد به چیزها، به روابطت، خوردنی‌ها پرمزه‌تر و نوشیدنی‌ها نوشین‌تر می‌شوند، گیرایی بالا می‌رود و میرایی‌ات پائین می‌آید. کوه‌‌مانی آدمهایت را پررنگ و کمرنگ می‌کند، رنگی متفاوت از آنچه که برایت در شهر هستند. کوه‌مانی حتی رابطه هم ایجاد می‌کند، حالا گیرم تا دو روز بعد. پس هرچه زودتر لندرُورتان را بخرید، چون داغی بال کبابی در مرداد هم می‌تواند دلخواه باشد.

No comments:

Post a Comment