بابلسر یه پل فلزی سفید و بزرگ داره که درست جایی قبل از رسیدن رودخونه به دریا قرار گرفته؛ ساحل رودخونه پر از قایقهای دونفره پدالی کرایه ایست. در حال پازدن همراه با پدر در وسط رودخانه گلآلود به ساحل نگاه میکنم و دایی و مامان و پسرداییها رو میبینم که دارن بلال میخورن و برامون دست تکون میدن، برای ما هم بلال نگه داشتن تا بیایم بخوریم. تندتر پا میزنم. تابستان 71.
در یک عصر پاییزی و سرد و بارانی، آخرین بلالهای فصل دارند به زور روی منقلی در عشرتآباد برشته میشوند تا آخرین بازماندگان این خانه را کمی خوشحال کنند. نه فصل و هوای بلال است و نه بازماندگان دندان بلال خوری دارند. کسی منتظر بلال نیست. تندتر باد میزنم. پاییز 93.
لعنتی
ReplyDelete