Sunday, February 15, 2015

چشمان همیشه گشنه - 84





یک تکه درشت از خاطرات خانه عشرت آباد مربوط می‌شود به زنی مهربان و ساده که یک ماه است دیگر بین ما نیست. مکّه و کربلایش را رفته بود، نمازهایش را کامل خوانده و خمس و زکاتش را داده و کار خیرش را هم کرده بود، فقط مانده بود برپا کردن بساط کباب و جمع کردن آدم‌های خانواده به دور هم که تا آخر عمر این کار را هم با دقت و اصرار و تکرار انجام داد، بطوری که در ده سال اخیر میهمانی‌های متعددی به سفارش او و بعضن بعلت حضور مهمانهای از تهران رسیده، برپا می‌شد و همیشه هم بساط چلوکباب کوبیده با مخلفات کامل براه بود. خودش اما کهولت سن کم خوراکش کرده بود، نصف کبابی بیشتر از این سفره ها نمی‌خورد.
این یک عکس معمولی از کباب‌های شام یک مهمانی نیست، این بهترین تصویریست که از آن زن مهربان باقی مانده، یک دیس کباب کوبیده مرغوب رستوران رضایی که بخوبی برشته شده و دورچین لیمو دارد. چهره او هم در انتهای بساط مفصل چلوکباب کوبیده، مات و گنگ افتاده اما تمرکز تصویر بر روی کباب‌هایی داغ و چرب است. این عکس نمایش گذر از زندگی فانی به لذت جاودان است. سرحد کمال انسان دقیقن میتونه همین باشه؛ بازآفرینش هرباره‌ی لذت خوردن چلوکباب کوبیده در جان بازماندگان، آن هم برای سالها و نسلهای متمادی.


پ.ن. مرگ بر گیاهخواری

1 comment: