تمام خاطرات خوشی که از تکرار لذت خوردن، نوشیدن، مزه مزه کردن نشأت میگیرند، حداقل چهار بخش مجزا دارند. مواد و ترکیبات درست، ظرف و ظروف تکراری، مکان مشخص و ثابت و آدمهایی که آن خوردن/چشیدن با آنها تکرار شده است. هر جزء از این خاطرات وزنی در شکلگیری نوستالژی و چنبار آخ آخ کردن از ته دل دارند و کم و زیاد شدن کیفیت و کمیت آنها، انگار مستقیمن بر مزه آن خوردنی/نوشیدنی تاثیر گذار است، انگار مزههای تکراری و دوست داشتنی، غیر از فیزیکی و شیمی، دارای اجزای ناپیدای دیگری هم هستند که در کیفیت درک مزه یا درک کیفیت مزه، نقش غیرقابل انکاری دارند.
فالوده یزدی برای من یادآور عصرهای تابستانی داغ عشرت آباد و تشنگی آدمهای تازه از راه رسیده است، روزهایی طلایی که از راه نرسیده، یک لیوان ضخیم سیساله یا یک کاسه بزرگ فلزی پر ازفالوده با تخم شربتی روی میز منتظرت بود. صدای موسیکوتقی [قمری] میآمد و بوی کولر و خنکای اتاقی با دیوارهای ضخیم و آدمهایی دوست داشتنی که هرکدام کمکم از یک طرف پیدایشان میشد، همه و همه در شکل گیری روزمرگی دلچسبی نقش داشتند که آن روزها هنوز خاطره نشده بود، لذت و کیف و عیش و آرامش بود.
سالها بعد، برای اولین بار این فالوده رو درست کردم، جایی در مرکز تهران و در کنار همین چند نفر فامیل باقی مانده، سعی کردم تا خاطره را بازسازی کنم، حتی ظرف و ظروفش هم همان بود اما چیزی کم داشت، آدمها و مواد و ظروف تکراری بودند، اما مکان نامانوس تکرار تجربهی خوردن فالوده، جایی از این عیش را لق کرده بود.
آدم و جاها با هم خاطره ها رو می سازند
ReplyDelete