Saturday, January 3, 2015

+




خواجه‌ربیع یه امامزاده بسیار قدیمی بوده که از سالها پیش تبدیل شده به گورستانی بزرگ و بی‌انتها با چندین حیاط بسیار بزرگ. اینجا پیاده‌روی موزائیک شده با هشت ردیف قبر دارد که بین باغچه‌هایی بزرگ با کاجهایی بلند و ساختمانهای پیرامونی فاصله انداخته. درست مثل معماری خانه عشرت آباد که حیاطی موزائیک شده بین باغچه و ساختمانهای پیرامونی قرار گرفته.
خانواده ما از دو بخش زنده و مرده تشکیل شده؛ زنده‌ها در عشرت آباد و مرده‌ها همگی در اینجا خوابیده‌اند و هربار مثل امروز یکی از ما زنده‌ها به بخش زیرزمینی خانواده اضافه خواهد شد و البته این موضوعی نیست که کسی در موردش حرف بزند، همه اعضای خانواده به این اصل ایمان دارند که کسانی از ما، آن پائین سالهاست که منتظرند. امروز دختر برادر مرحوم، بالای سر عمه‌جان با شیون و زاری به پدرش که سالها پیش فوت کرده بود می‌گفت " بابا ..بابا.. خواهرتم اومد پیشت"، او به حضور پدرش اطمینان داشت.
من هم مثل سایر اعضای خانواده خانه ابدی‌ام در این گورستان و در زیر همین سنگها خواهد بود و هیچ‌چیز آرامش بخش‌تر از این نیست که آدم در کنار بستگان عزیزش به خاک سپرده شود، در جوار مردگانی منتظر و دلتنگ.
مشهد یه قبرستون دیگه هم داره که بر روی یک تپه کوچک، در حومه طرقبه قرار گرفته. همیشه فکر می‌کردم اون تپه و اون منظره قشنگ با کاجهایی که روی قبرها سایه‌ انداخته بهترین مکان برای مردن و ماندن است، اما الان که فکر می‌کنم می‌بینم زندگی بعد مرگ مشخصن بسیار طولانی و طاقت‌فرسا خواهند بود و آن جهان غریبه را هیچ چیز جز معاشرت با نزدیکان و بستگان و خاطره‌بازی ابدی تحمل‌پذیر نخواهد کرد، حتی منظره بسیار زیبای تپه‌ای سبز که در سایه دائمی کاجها فرو رفته. خواجه‌ربیع برای زندگی ابدی جای خوبیه. حتی در بدترین حالت چون خیلی شلوغه؛ صبح قیامت بعد رستاخیز میشه در توده جمعیت گم شد و زیرزیرکی رفت تو بهشت.

No comments:

Post a Comment