Monday, January 5, 2015

سوگ؛ پاسخ طبیعی و نرمال نسبت به یک فقدان

عزاداری یک امر مذهبی نیست. مذهب و قرآن فرم اجتناب ناپذیریست که عزاداری در این سرزمین به خود گرفته، با این حال عزاداری هرجای دنیا که باشد، گریه و اندوه دارد، اما این کیفیت و کمیتی که در ایران برایش قائل اند را بعید می‌دانم در جای دیگری نیز قائل باشند. عزاداری فرصتی برای گذر از درد بی‌درمان‌ مرگ عزیزان است و مراحل پذیرش مرگ را مهیا می‌سازد. دردی که اگر بی‌عزاداری تحمل شود، بازماندگان را در انکار و اندوه یا خشم و افسردگی فرو برده و آنان را به سوگ ابدی می‌نشاند.
رسم این است که بعد تشییع جنازه، فردای اولین شب خاکسپاری، صبح زود، قبل طلوع آفتاب، دوستان و آشنایان همگی بر سر مزار جمع می‌شوند تا بازماندگان را از مرحله انکار غم بزرگ عبور دهند. انکار این موضوع ساده که از این پس مرحوم شبها در تختخوابش نخواهد خوابید. پس از آن هم تا سه روز، صبح و عصر آنقدر در مسجد عزاداری برقرار است که اندوه پیش آمده با اشک و گریه و مشغله فراوان پذیرایی و حضور، هضم گردد. مراسم هفتم اما وقت عبور از خشم است. با گریه و شیون بر سر مزار مرحوم، تقدیر هستی و چرخ زندگی لعن و نفرین شده و سپس سفره‌ای پهن می‌شود تا ته‌مانده‌ی خشم هم خورده شود. بدترین مرحله اما افسردگی‌ست که تا چهلم ادامه دارد. با گذشت چهل روز، افسردگی کم شده و باز هم سفره‌ای پهن می‌شود تا بازماندگان امن و آهسته به مرحله پذیرش برسند، لباس عزا از تن بیرون کرده و زندگی را دوباره آغاز کنند.

No comments:

Post a Comment