Thursday, October 9, 2008
Monday, October 6, 2008
Sunday, September 28, 2008
Wednesday, September 24, 2008
Saturday, September 20, 2008
Tuesday, September 16, 2008
Sunday, September 14, 2008
زمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان
بعضی وقت ها فقط بعضی وقت ها جدا ً لازم می شود که بری بشینی پشت میزت و بکشی بیرون از ته هاردت همان چند تا دونه عکس رو که ازش داری ، خفه شی و نگاه کنی ، خیره بشی به جزئیات ، یادت بیاد ، لذت ببری ، درد بکشی ، ساکت فقط نگاه کنی ، نگاه و نگاه وقتی که خوب گرفتت و داغ شدی چشم بسته بدوی تا ته حیاط و کز کنی رو نیمکت کنار در تو تاریکی و با سه چهار تا سیگار یکم بیشترکشش بدی زمان رو
Friday, September 12, 2008
Sunday, September 7, 2008
Thursday, August 21, 2008
Sunday, August 17, 2008
Thursday, August 14, 2008
Thursday, August 7, 2008
پست شما ناموس ماست
خب که چی ؟
یعنی هم این قده سیب زمینی ای که ناموس دوستاتو شیر میکنی واسه هرکی که از راه میرسه ؟
از خودت مگه خواهر مادر نداری تو ؟
جعمش کن این اسباب فسق و فجور و گوگل خان
Tuesday, August 5, 2008
تو
حالا یکم چشاتو تنگ میکنی و با تنفری خاص زل می زنی به
نوشته هایی با فونت ریز، چشات ریز تر میشه
مثلن ینی چی ؟ هی با خودت می گیش
مهربون میشی سعی میکنی درک کنی ، هی نمیشه ، فقط سه خط می خونی
چند کلمه اول هر پاراگراف رو
تا بیست ثانیه به احمقانه بودن و احمق بودن من فکر میکنی ،
تو همین بیست ثانیه است که فقط با سه کلیک پنجره و می بندی
دیسکانکت می شی
فری سل رو از رو دسکتاپ می زنی چهار تا برگ رو میدی بالا
راه برگشت نیست ، نیو گیم
اما می دونی که
زندگی نیو گیم نداره و غرق می شی در درد انتخاب اشتباهت
این کار هر شبته
Wednesday, July 30, 2008
Friday, June 27, 2008
Sunday, June 8, 2008
Wednesday, June 4, 2008
Sunday, June 1, 2008
Wednesday, May 28, 2008
Wednesday, May 21, 2008
Monday, May 19, 2008
Sunday, May 18, 2008
Thursday, May 15, 2008
فقط مگر پرسپکتیو
Monday, May 12, 2008
Friday, May 9, 2008
Tuesday, May 6, 2008
Monday, May 5, 2008
پنج صبح با چشمانی پف کرده از خواب
تصمیم میگیرم گذشه ام را پاک کنم
به همین راحتی
Thursday, May 1, 2008
Thursday, April 3, 2008
MS Project
Monday, March 17, 2008
فایل لیست مخفی احساسات طبقه بندی شده زندگی من
زندگی
دقیقن به همین سادگیست که می بینید
تمام آنچه در این دنیا و آن دنیا هست و نیست و شاید باشد و نباشد در این لیست هست ، مشکل فقط وقتیست که یک چیزی ی رو بنا به دلایلی بخواهی از جای خودش برداری بزاری یه جا دیگه ، یه وقت هایی هم خیلی سخت میشه اونم وقتیه که بخوای یه آدم رو تو لیستت با یکی دیگه جابجا کنی ، اون وقته که باید یه پاک کن برداری اولی رو پاک کنی دومی رو هم پاک کنی بعد اولی رو بزاری جای دومی ، دومی رو بزاری جای اولی ، بعد تازه میبینی که چقدر بد پاک کردی ! دوباره پاک میکنی و می نویسی پاک میکنی و مینویسی پاک میکنی و مینویسی اما هیچ وفت مثل روز اول نمیشه
آخ اگه مثله من با خودکار هم نوشته باشی که دیگه هیچی
حواست رو جمع کن لیست آدم های زندگیتو همشو با خود کار ننویسی ، فقط اونایی رو بنویس که مطمئنی
Tuesday, March 11, 2008
مسائل عمومن شخصی ، لباس زیر روی بند اما نه هر لباسی 1
Sunday, March 9, 2008
تو با این کارها از آخر دست خدا را رو میکنی
همین الان داشتم آدامس می خوردم که یهو محکم و بدجوری گوشه لبمو گاز گرفتم، خوب مجبورم که اعتقاد پیدا کنم دیگه !
وای که چقدر بدم میاد از بحث خدا و پیغمبر و جهنم و بهشت
Saturday, February 23, 2008
عزیزم همین امشب رو داریم
هرچه زمان میگذرد به خودم میگم دیگه وقتی هم نمونده
از این ور اون ور می شنومم که این کارم حماقته محضه
خودم هم می دونم که غیر ممکنه
تمام زمین و زمان کلیات و جزئیات به وضوح میگن که نمیشه
خب لجباز یک دنده ام
تمام لجبازیم یک طرف تمام نشدن ها یک طرف
خودم چی ؟
منم لجبازم خب
مهندس عمران ، فرار بزرگ ، معمار ، زندان ، ذهن ، آیین نامه
از همون وختا بود که فهمیدم که نه معمار جماعت هیچ تشابهی با مهندسین ندارند که هیچ ، از بنیاد با هم متفاوتند .
یه معمار فکر میکنه طرح میده جزئیات رو از تو ذهنش میاره رو کاغذ یا بعضن از جزئیات شروع میشه به طرح نهایی میرسه یا که از وسط شروع میشه یکم برمیگرده سمت جزئیات یه مقدار هم از اون ور میره سمت کلیات.
خلاصه کارش یه طرحه ، یه فکره که خب انتظار داره در واقعیت هم دیده بشه با همان جزئیات،خیلی هم با تجربه باشه جزئیات رو یکم معقول تر و اجرایی تر میده.
ازاین به بعده که مهندس میاد و مجبوره طرح معمار رو محاسبه کنه بالا پایین کنه ، بعدهم اجرا کنه. تمام کارش محدود به همان طرح معماره ، اصولن همش با اعداد و اندازه ها و محدودیت اونا سرو کار داره.
چند وخت پیش به خودم گفتم که آره یه معمار آزاده هر طور می خواد فکر کنه، ذهنش سیاله و به هرطرف میره و بر عکس یه مهندس عمران تمامن زندانی و در بند همان طرحه و ذهنش از هر طرف که بخواد بره می خوره به خط قرمز آیین نامه ها.
الان که فکر می کنم می بینم حقیقت برعکسه !
این معمار که باید ذهنشو زندانی کنه در یه طرح و ذات شغلش ایجاب می کند که مراقب باشه همان که میخواهد بشود مثل یه زندان بان
اما یه مهندس دقیقن مثل یه زندانی میمونه که باید خودشو آزاد کنه .
مثلن اگه فیلم فرار بزرگ رو به ساخت و طراحی یه ساختمان تشبیه کنیم داریم :
معمار : زندان بان نازی
مهندس عمران : افسر آمریکایی که زندانیه
سیم خاردار : تمام آیین نامه ها
برج های نگهبانی : سازمان نظام مهندسی
چند تا بیل و کلنگ : یه ماشین حساب و یه کامپیوتر با نرم افزار های مربوطه
تونل زیر زمینی : کارگاه ساختمانی
Monday, February 11, 2008
احتمال
یاکه
دعا کنیم فلان شخص ازهمان بیماری خاص رهایی یابد...
همه می دانیم که احتمال وقوع دومی بیشتر است
قوانین احتمال در آن بالا هم صادق است
Wednesday, February 6, 2008
Monday, February 4, 2008
In these days I will be organized …
DO
سلام
میشه این دفعه به حرفام گوش کنی ؟
خواهش می کنم
ازت می خوام که لطفاً و خواهشن خط بعد رو نخون
خب یکم سخته واست توضیح بدم جریان چیه
چون هیچی یادت نمونده
ببین اینطوری بهت بگم که این منم که دارم باهات حرف می زنم
ذهنت
اما چه فایده که هیچ اراده ای ندارم
تو همشو از من گرفتی ؟ می فهمی ؟
من دیگه هیچی نیستم ، سالهاست که دیگه هیچی نیستم
همش هم واسه اینه که تو حتی یک دفعه هم حاضر نیستی به من فرصت بدی
تاحالا شده حرفمو گوش کنی ؟
خب البته که نشده اگه شده بود که الان اینجا نبودی
یک دفعه بهم گوش کن ، بهم فرصت بده از اینجا ببرمت بیرون
نجاتت می دم از این همه تکرار
دیگه ادامه نده
دیگه نخون این متنو
اما چه فایده که من هرچی بگم تو بازم کار خودتو میکنی
واقعاً دیگه طاقت ندارم
نمی تونم تحمل کنم این همه لجبازی رو
خب چقدر باید بهت بگم که خط بعد رو نخون ؟
مگه به بچه آدم یک حرفو چند بار می زنن ؟
تو نمی دونی، و هیچ وقت هم نخواهی دانست که این چندمین فرصته که داری از دست می دی !
بیا و یک بار لجبازی نکن و نخون این متن رو
درسته که تا ابد فرصت داری
درسته که علاقه داری
کنجکاوی که آخرش چی میشه ، خب طبیعیه
اما نمی دونی که همین خط رو چندمین باره که داری می خونی !
به خدا منم دیگه حسابش از دستم در رفته
فقط یکم جرعت می خواد ، کافیه یکم به خودت یا همون به من اعتماد کنی تا نجاتت بدم
من و تو تنهاییم
تنهاییم در یک چرخه تکراری
کاش حداقل این قدر فراموش کار نبودی و یکم از گذشته عبرت می گرفتی
اما حیف که همیشه و همیشه فراموش می کنی
حتی
یکبار هم از گذشته ات عبرت نگرفتی
چرا ؟
آخر چرا به راحتی تمام هر دفعه از جایی رد میشی که دفعه پیش هم رد شدی ؟
با خودت چی فکر می کنی ؟
فکر میکنی نه این دفعه فرق داره ؟ یا مثلا این دفعه ممکنه شانس بیارم و دوباره این طوری نشه ؟
نکنه خوشت میاد از تکرار ؟
چته تو ؟
آها
نکنه از اون کسانی هستی که به وجود خدا در خارج از این همه تکرار معتقدن ؟
جدی فکر میکنی یک روز میشه که این نماز و روزه ها این چشم نچروندن ها یا دعای تمام پیرمرد پیرزنهایی که از خیابون رد کردی و یا هر کار به اصطلاح درستی که انجام دادی به کمکت میاد ؟
بعدهم حتماً یک دستی از بیرون میاد و تو رو از این حلقه بی پایان خارج میکنه ؟
واقعاً از اینکه ذهن همچین آدمی هستم خجالت می کشم
ببین من نمی خوام با زور مجبورت کنم چون خوب می شناسمت
نه
بزار اینطوری بگم که تو اصلن مجبور نیستی
این منم که به عنوان ذهنت مجبورم تورو متقاعد کنم دیگه ادامه ندی به این مسیر ، می فهمی ؟
من وظیفم رو انجام میدم
بهترین پیشنهاد رو بهت میدم
باور کن منو
منو به عنوان خودت باور کن
یکم فقط
یکم خودتو باور کن
دیگه ادامه نده
باور تلقین نیست باور اعتماده
باید فقط یه دفعه اعتماد کنی تا جدا کنی خودتو از این همه تکرار بی مورد
بخدا خسته شدم
از وقتی فکر کردن یاد گرفتی دارم بهت می گم ، تا الان حساب کن ببین چند ساله
البته ناراحت نباش این رو هم بدون که اگه تموم فرصت ها رو از دست بدی باز هم فرصت داری
اگه خط بعد که تنها فرصت این دفعته رو جدی نگیری و از خوندن و ادامه دادن دست بر نداری
مجبوری
مجبوری که از اول شروع کنی
میدونی که شروع دوباره زیاد راحت نیست
نه می دونی
نه می خوای بدونی
دفعه آخره که میگم
دست بردار از اینگونه ادامه دادن
خیلی خب باشه خودت خواستی
حالا که این خطو خوندی مجبورم بفرستمت خونه اول
شاید که دفعه بعد
یا شایدم دفعه بعدش
تصمیمت رو گرفتی
به هرحال اینو بدون که من همیشه باهاتم ازین بابت مطمئن باش
اینم بدون تا از این همه تکرار خارجت نکنم تنهات نمی ذارم
ابن چند خطو با لذت بخون چون اینجاش یکم درد ناکه
از قبلش خب چیزی یادت نمی مونه یا ذره ای از این همه فرصتِ از دست داده
واسه آخرین دفعه میگم
هنوزم می خوای ادامه بدی ؟!
مجبورم ...مجبورم بهت امیدوار باشم
می فهمی ؟
مجبور!
Thursday, January 31, 2008
U.S means us
دیالوگی از فیلم گود شفرد
پیرمرد ایتالیایی : ما ایتالییی ها تاریخ بزرگی داریم تمدن داریم ، گذشته درخشانی داریم که تا ابد بهش افتخار می کنیم اما شما آمریکایی ها نه تمدن دارین نه گذشته ، مردم تازه به دوران رسیده ای هستین
به چیتون افتخار می کنیین ؟
جاسوس آمریکایی با یک عینک درشت : به کشورمون آمریکا که تمام شما ها چشتون دنبالشه !
Monday, January 28, 2008
در باب مستراح
مقدمه
اگر چند عدد محقق به این نتیجه رسیدند که آدمی یک سوم از عمرش را در خواب است من هم همین الان به این نتیجه رسیدم که آدمی حداقل یک بیستم عمرش را در دستشویی می گذارند.
پس از گذشت 2 دهه و اندی از عمرم نمی دانم که متد صحیح استفاده از دستشویی چیست !
هر آنچه هم یاد گرفتم حاصل ممارست و نوآوری های ذهنم در این زمینه بوده و به آنچه که امروزه در آن دقایق لذت بخش بر من می گذرد افتخار می کنم…
به تک تک مراحلش ، چراکه تنها کاریست که بدون تقلید از کسی انجام می دهم .
2. همین فرآیند انتخاب بهترین روش را اگر در سطح وسیع تری تعمیم دهیم بی نیازی وجود انسان از هدایت الهی و خدا و… نتیجه خواهد شد.
3. لحظه ای به علت تفکر کسانی که می گویند سنگ را به گونه ای قرار دهید که روبه قبله یا که پشت به قبله نباشد فکر کنید خواهید دید که نه آنها هم حق دارند تا حدی !
توالت های فرنگی هم مشمول این قوانین اند ؟ نه من که می گم نه نیستند.
4. از معمار جماعت پرسیدند خانه را تعریف کنید گفتند چندین اتاق که گرداگرد دستشویی چیده شده اند.
اوصولن در اتود اول سنگ را می کشند اگر که معتقد باشند جهتش نیز مشخص است سپس خطوط دیوار و ادامه ماجرا.البته استثنا هم هست در این میان !
5. بعضی وقتها لذت استفاده از دستشویی ودرد نبودش در وصف نگنجد.
6. همیشه بعد از کشیدن سیفون این گونه به نظر می آید که نه آن قدر ها هم آب لازم نبود.
7. پدیده انسداد سیاسی را اگر نمی دانید چیست دفعه بعد قبل از ورود لحظه ای در آیینه بنگرید.
8. اگر نمی دانید بدانید که گفته اند مستحب است که جهت حصول اطمینان از طهارت خود اگر ضرباتی با انگشتان بر خود بزنید لازم است که صدای چََلپ چَلپ بدهد و لاغیر.
نتایج
Saturday, January 26, 2008
تنهایی
یک لحظه هم دوری اش را نمی توانم تحمل کنم
حتی نمی گذارم یه لحظه از من جدا شود
پس فکر کرده اید که وقتی دستشویی می روم چرا در را قفل می کنم ؟